جدول جو
جدول جو

معنی راه انجام - جستجوی لغت در جدول جو

راه انجام
قاصد و پیک
مرکب
اسباب سفر، لوازم مسافرت، توشه و لوازم سفر، زاد و راحله، سامان سفر، ساز راه
تصویری از راه انجام
تصویر راه انجام
فرهنگ فارسی عمید
راه انجام
(اَ)
ره انجام. کنایه از اسب. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). کنایه از هر مرکب عموماً و اسب خصوصاً. (ارمغان آصفی) (بهار عجم). مرکب سواری. (ناظم الاطباء) (از برهان) (ازنظام). اسب و استر و جز آن. (ناظم الاطباء). مرکب. وره انجام نیز گویندش. (شرفنامۀ منیری) :
ماه تا ماند به زرین نعل راه انجام او
نعل راه انجام اورا شکل پر گیرد ز راه.
سوزنی.
، بعضی بمعنی قاصد گرفته اند. (از انجمن آرا) (رشیدی). قاصد و شاطر و پیک. (ناظم الاطباء). قاصد و پیک. (آنندراج). شاطر و پیک. (برهان) ، اسباب و مایلزم سفر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از نظام) (از انجمن آرا). و رجوع به ره انجام شود
لغت نامه دهخدا
راه انجام
اسباب سفر (عموما)، مرکب سواری مرکوب (خصوصا)، قاصد پیک
تصویری از راه انجام
تصویر راه انجام
فرهنگ لغت هوشیار
راه انجام
اسباب سفر، مرکب سواری، پیک، قاصد
تصویری از راه انجام
تصویر راه انجام
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ره انجام
تصویر ره انجام
اسب تندرو، بالاد، جواد، بادرفتار، گام زن، براق، سابح، سیس، چهارگامه، بوز، شولک، چارگامه برای مثال تنوری چنین گرم دربندمان / ره انجام را گرم تر کن عنان (نظامی - لغت نامه - ره انجام)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه انداز
تصویر راه انداز
وسیله، کلید یا برنامه ای که دستگاهی را به راه می اندازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه انجم
تصویر شاه انجم
کنایه از شاه ستارگان، خورشید، شاه سیارات، شاه خاور، شاه خرگاه مینا، شاه گردون
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
آنچه انجامش خام وناپخته باشد. آنچه انجامش عقلایی نباشد:
نه شکنجی که بود خام انجام
بل شکنجی که بود تیزآهنج.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کامروا. عاقبت بخیر. کامیاب. کامران.
- کام انجامی، کامروائی. کامیابی. کامرانی. و تحسر همیخورم که جوان بود و منعم و متنعم و کام انجامی تمام داشت. (چهارمقاله)
لغت نامه دهخدا
(گِ اَ)
عبارت ذیل در سندبادنامه آمده: روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند از این سبک گامی، گران انجامی، بادپایی. (سندبادنامه چ احمد آتش ص 56). این ترکیب در جائی دیگر دیده نشده و مصحح در حاشیۀ همین صفحه احتمال داده است که اصل کلمه گران اندام است
لغت نامه دهخدا
(هَِ اَ جُ)
کنایه از آفتاب عالمتاب است. (برهان) (از آنندراج) :
شاه انجم خادم لالای اوست
خدمت لالاش از آن خواهم گزید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ره انجام
تصویر ره انجام
اسباب سفر از مرکب و مال سواری، پیک و قاصد
فرهنگ لغت هوشیار
(کلید راه انداز) در هواپیمای باتری دار پس از آنکه کلید برق وصل شد از کلید راه انداز استفاده می کنند و آن دستگاهی است مرکب از چند چرخ دنده و یک دینام که بطور مصنوعی گردش میکند و پس از دور برداشتن بوسیله کلید دیگر موسوم به) درگیر (دستگاه راه انداز را بموتور وصل میکنند و بدین وسیله موتور روشن میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان انجام
تصویر جان انجام
خاتمه دهنده جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام انجام
تصویر کام انجام
عاقبت بخیر، کامیاب، کامروا
فرهنگ لغت هوشیار